یاس کبود

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نتایج بعثت در دیدگاه حضرت علی(ع)

15 اردیبهشت 1395 توسط مرضيه موسوي ندوشن

نتایج بعثت در دیدگاه حضرت علی(ع)

حضرت علی علیه السلام در باب نتایج بعثت انبیاء علیهم السلام سخنانی را فرموده اند كه به آنها می پردازیم.

“ فانظروا إلی مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولاً فعقد بملته طاعتهم … ولا تقرع لهم صفاة.“؛ حال به نعمت های بزرگ الهی كه به هنگامه بعثت پیامبراسلام(ص) بر آنان فرو ریخت بنگرید، كه چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت های الهی بال های كرامت خود را بر آنان گستراند، و جویبارهای آسایش و رفاه برایشان روان ساخت! و تمام بركات آیین حق، آنها را در برگرفت!

 

در میان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمی زندگانی شادمان شدند، امور اجتماعی آنان در سایه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتی پایدار آرام گرفتند، و به حكومتی پایدار رسیدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطین روی زمین گردیدند، و فرمانروای كسانی شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانین الهی را برای كسانی اجرا می كردند كه مجریان احكام بودند، و در گذشته كسی قدرت در هم شكستن نیروی آنان را نداشت، و هیچ كس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند.(1)

 

در خطبه ای دیگر می فرماید:

 

” و قد بلغتم من كرامة تعالی لكم منزلة… ولا لكم علیه إمرة.“؛ مردم! از سرنعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامی رسیده اید كه حتی كنیزان شما را گرامی می دارند، و به همسایگان شما محبت می كنند، كسانی برای شما احترام قائلند كه شما از آنها برتری نداشته و بر آنها حقی ندارید.(2)

 

امام علی علیه السلام در فرازی دیگر در مورد دلجویی پیامبراكرم (ص) می فرماید:

 

” فان الله سبحانه بعث محمداً(ص) و لیس احد من العرب… حتی أخرج الحق من خاصرنه.“؛ پس از ستایش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث فرمود، در روزگارانی كه عرب كتابی نخوانده و ادعای وحی و پیامبری نداشت. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پیش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاری رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زیربال گرفت تا همه را به راه راست هدایت فرمود، جز آنان كه راه گمراهی پیمودند. و در آنها خیری نبود. همه را نجات داد، و در جایگاه مناسب رستگاری، استقرارشان بخشید، تا آن كه آسیاب زندگی آنان به چرخش درآمد، و نیزه شان تیز شد. به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبری اسلام را فرمانبردار شدند، در این راه هرگز ناتوان نشدم، و نترسیدم، و خیانت نكردم، و سستی در من راه نیافت. به خدا سوگند! درون باطل را می شكافم تا حق را از پهلویش بیرون كشم.(3)

 

حضرت در خطبه ای دیگر این نكته را متذكر می شوند كه پیامبراكرم صلوات الله علیه در زمانی ظهور نمودند كه هیچ پیامبر دیگری حضور نداشته است.

 

” أرسله علی حین فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم… ذلك القرآن فاسنطقوه.“؛ خداوند پیامبر(ص) را هنگامی فرستاد كه پیامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته های دوستی و انسانیت از هم گسسته بود. پس پیامبر(ص) به میان خلق آمد در حالی كه كتاب های پیامبران پیشین را تصدیق كرد، و با ” نوری” هدایتگر انسانها شد كه همه باید از آن اطاعت نمایند، و آن، نور قرآن كریم است.(4)

 

1-خطبه 192، ص397.

2-خطبه 106، ص197.

3-خطبه 104، ص 193.

4-خطبه 104، ص 193.

 3 نظر

داستان ملا حسن یزدی ناهی از منکر در زمان فتحعلی شاه قاجار

09 اردیبهشت 1395 توسط مرضيه موسوي ندوشن


ﺩﺭ ﻳﺰﺩ ﻋﺎﻟﻤﻰ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﻳﺰﺩﻯ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ.

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺷﻬﺮ ﻳﺰﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺑﺪﻯ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪﺵ ﺗﺬﻛﺮ ﺩﺍﺩ ﻭﻟﻰ ﺳﻮﺩﻯ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪ. ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻓﺘﺢ ﻋﻠﻰ ﺷﺎﻩ ﻧﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ.

ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻰ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺳﺎﻋﻰ ﺑﻮﺩ، ﻣﺮﺩﻡ ﻳﺰﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﻋﻠﻰ ﺷﺎﻩ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﻳﺰﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻳﺰﺩ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻳﺰﺩ ﺷﺎﻩ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻮﺏ ﻭ ﻓﻠﻚ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﻠﻚ ﺑﺒﻨﺪﻧﺪ، ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺣﺎﻛﻢ ﺳﺘﻤﮕﺮﻯ ﺑﻮﺩ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻳﺰﺩ، ﺷﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﻊ ﻛﻨﻢ.

ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﻦ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺗﻘﺼﻴﺮﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﻭ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ.

ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭘﺎﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﭼﻮﺏ ﻭ ﻓﻠﻚ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮﻳﻢ؟ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻇﻠﻢ ﺍﺯ ﻳﺰﺩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﻧﻤﻮﺩﻡ.

ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺷﺎﻩ، ﺍﻣﻴﻦ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﻭﺳﺎﻃﺖ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﭘﺎﻯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ ﻓﻠﻚ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﺷﺐ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﻯ ﻣﺒﺎﺭﻛﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ ﭘﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﭘﺎﻯ ﻣﺮﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻯ!

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻦ ﭼﻨﻴﻦ بی ادبی ﻧﻜﺮﺩﻡ.

ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﺗﻮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻯ ﻛﻪ ﭘﺎﻯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﻳﺰﺩﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﻓﻠﻚ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ؟!

ﺷﺎﻩ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺎﺧﺮﻯ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﻭﻃﻨﺶ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪ.

ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻳﺰﺩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻮﺩ.

کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش امر به معروف و نهی از منکر
تالیف علی اکبر صداقت

 نظر دهید »

داستان ملا حسن یزدی ناهی از منکر در زمان فتحعلی شاه قاجار

09 اردیبهشت 1395 توسط مرضيه موسوي ندوشن


ﺩﺭ ﻳﺰﺩ ﻋﺎﻟﻤﻰ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﻳﺰﺩﻯ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ.

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺷﻬﺮ ﻳﺰﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺑﺪﻯ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪﺵ ﺗﺬﻛﺮ ﺩﺍﺩ ﻭﻟﻰ ﺳﻮﺩﻯ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪ. ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻓﺘﺢ ﻋﻠﻰ ﺷﺎﻩ ﻧﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ.

ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻰ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺳﺎﻋﻰ ﺑﻮﺩ، ﻣﺮﺩﻡ ﻳﺰﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﻋﻠﻰ ﺷﺎﻩ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﻳﺰﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻳﺰﺩ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻳﺰﺩ ﺷﺎﻩ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻮﺏ ﻭ ﻓﻠﻚ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﻠﻚ ﺑﺒﻨﺪﻧﺪ، ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺣﺎﻛﻢ ﺳﺘﻤﮕﺮﻯ ﺑﻮﺩ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻳﺰﺩ، ﺷﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﻊ ﻛﻨﻢ.

ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﻦ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺗﻘﺼﻴﺮﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﻭ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ.

ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭘﺎﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﭼﻮﺏ ﻭ ﻓﻠﻚ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮﻳﻢ؟ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻇﻠﻢ ﺍﺯ ﻳﺰﺩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﻧﻤﻮﺩﻡ.

ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺷﺎﻩ، ﺍﻣﻴﻦ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﻭﺳﺎﻃﺖ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﭘﺎﻯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ ﻓﻠﻚ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻧﺪ.

ﺷﺐ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﻯ ﻣﺒﺎﺭﻛﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ ﭘﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﭘﺎﻯ ﻣﺮﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻯ!

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻦ ﭼﻨﻴﻦ بی ادبی ﻧﻜﺮﺩﻡ.

ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﺗﻮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻯ ﻛﻪ ﭘﺎﻯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻠﺎﺣﺴﻦ ﻳﺰﺩﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﻓﻠﻚ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ؟!

ﺷﺎﻩ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺎﺧﺮﻯ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﻭﻃﻨﺶ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪ.

ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻳﺰﺩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻮﺩ.

کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش امر به معروف و نهی از منکر
تالیف علی اکبر صداقت

 نظر دهید »
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یاس کبود

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • فاطمه الزهرا
  • ندای منتظران
  • سخن بزرگان
  • بهداشت در اسلام
  • امام زمان
    • دلنوشته به امام زمان(عج)
  • شعر مهدوی
  • زندگی نامه بزرگان
  • ولایت
    • غدیر
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مدافعان حرم
  • انقلاب اسلامي
  • دلنوشته
  • دلنوشته
  • شمس الشموس علي ابن موسي الرضا
  • اقتصادي

Random photo

مشرق ساغر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس