دیدار یار
گفته بودم چوبیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی تحقق ارزوهارا می توان با احساس وجد وشادی توصیف کرد. گاهی آرزوهای بر آورده شده توصیف نا پذیر است .شاید به خاطر غیر منتظره بودن آن. نمی دانم دلیل الکن بودنم برای توصیف لحظه ی دیدار را در کدام یک جستجو کنم .اگر چه زبانم الکن است برای بیان حس درونیم ولی خوشی در دل دارم که نمی توانم ار بیان آن ساکت بمانم.زیارتی در پیش است که آرزوی همه ی آزادیخواهان در جهان است .واین نصیب من شده است .زیارت بزرگ مردی که به آزادگی وآزادمردی معنی بخشیده است.زیارتی که اشک شوق را در چشمم حلقه می زندوقلب را به تپشی دوچندان وا می دارد.زیارتی که می طلبد حرفهای نگفته را به زبان آورده اما چه کنم آن قدر عظمت وابهت محبوب زیاد است که حرفهای نگفته در بیکران او رنگ می بازد. گفته بودی چو بیایی غم دل با تو بگو یم چه بگویم که غم از دل برودچون تو بیایی